تضاد منافع در هر جایی میتواند رخ دهد و یکی از آنها، بازار سرمایه و بورس میباشد. شاید مفهوم معروف اثر کبرا را شنیده باشید. بیایید این داستان را با هم مرور کنیم. روزگاری دور هندوستان از مستعمرههای انگلستان بود. در دهلی مارهای کبرایی وجود داشتند که انگلیسیها از آنها در هراس بودند. بنابراین تصمیم گرفتند با یک راه هوشمندانه مشکل را برطرف کنند. دولت انگلستان اعلام کرد هر شخص به ازای تحویل هر مار کبری، جایزه خواهد گرفت. بنابراین تعداد مارگیران زیاد شد و مشکل نیز در حال حل شدن بود.
مارهای ترسناک، حادثه آفرین شدند
کار به جایی رسید که مارهای زیادی تحویل داده میشد و مردم نیز مرتب جایزه میگرفتند ولی کماکان در شهر تعداد مارها زیاد بود و انگلیسیها را میترساند! سرانجام مشخص شد که مردم به جای مارگیری، در خانه شخصیشان به پرورش مار میپردازند. زیرا این کار راحتتر و پرسودتر بود. دولت اهدای پاداش را لغو کرد و پرورش مار به پایان رسید! با این اقدام، مارهای تولید شده در خیابانها ول شدند. جمعیت مارهای کبری در سطح شهر، به شدت زیاد شد. گاهی یک راه حل اقتصادی خودش تبدیل به مشکلی بزرگتر میشود!
بیایید با مثالی در بازار سرمایه به بحث اصلی بازگردیم. مدیر صندوقی بزرگ را تصور کنید که میخواهد سهم خاصی از یک شرکت را خریداری کند. با حجم خریدی که مدیر انجام میدهد، سبب می شود تا در یک بازه زمانی کوتاه، قیمت سهم به طور قابل ملاحظهای افزایش یابد. مدیر صندوق میتواند قبل از این کار سهم را به صورت شخصی در پرتفوی خود خریداری کند و پس از اینکه خرید برای صندوق انجام شد و قیمت سهم بالا رفت، آن را به بهای بالا به فروش برساند. تا اینجا کسی به مشکلی نمیخورد. مدیر صندوق سود میکند؛ سرمایه گذاران صندوق نیز سود میبرند و به نظر نمیرسد که اصلاً مشکلی به وجود آمده باشد!
خرید با پولهای مردم، مشکل ساز می شود
این مشکل تنها زمانی پدیدار میشود که خرید با پولهای مردم انجام شود. سهم یک شرکت کوچک خریداری شود و در صندوق قرار بگیرد و بلافاصله آن سهم به فروش رود! با این کار، قیمت سهم پایین میآید.
حالا مدیر صندوق دست به کار میشود
و پرتفوی شخصیاش را از این سهم پر میکند! کمکم تقاضا زیاد میشود، با افزایش تقاضا و عرضه کم، قیمت سهم افزوده میشود. در این شرایط قیمتی، مدیر صندوق سهام هایش را به یکباره به فروش میرساند و در عوض پرتفوی خود را ارزشمندتر میسازد تا سود بیشتری ببرد! این سود، غیر اخلاقی و ناعادلانه است. در حقیقت، مردمی که در صندوق، سرمایه گذاری کردهاند، هزینه این سود را پرداخت نمودهاند. در این مثال مدیر صندوق به عنوان یک فرد حقوقی ، از موقعیت و قدرتش سوء استفاده میکند، در اینجا تضاد منافع رخ داده است.
چه کارهایی باید انجام گیرد تا تضاد منافع از بین برود و یا کمتر اتفاق بیافتد؟
دو عامل مهم شفاف بودن اطلاعات و تقارن نداشتن این اطلاعات میتواند در این رابطه، موثر باشد. با آگاهی از قیمتهای واقعی سهامها و در دسترس بودن اطلاعات شفاف، تضاد منافع کمتر رخ میدهد.
به این پاراگراف توجه کنید
اشاره کردیم که ممکن است تا مدیران صندوق، سبدگردانها و کارگزاریها از پول مردم سوء استفاده کنند. همانطوری که میدانید، با افزایش حجم و تعداد معاملات کارگزاریها کارمزد میگیرند و یا اینکه مدیر صندوق میتواند پرتفوی شخصی خودش را با استفاده از پول مردم رنگین سازد. آنها میتوانند با ضرر رساندن به شما سود کنند. در این موارد، تضاد منافع پدیدار میشود!
سهیم شدن در سود بورس
اگر قوانینی وجود داشت که این اشخاص نیز، از سود شما سود میکردند و از زیان شما نیز محتمل زیان میگشتند، همه چیز حل میشد. برای مثال ملزم بودند تا در قبال زیان شما جریمه دهند. همچنین، در مقابل سودی که به شما میرساندند، نیز، درصدی سود به آنها تعلق پیدا میکرد و در منفعت شما سهیم میشدند. در این شرایط آنها سعی میکردند تا خریدهای پرخطر را از شما دور سازند و مانع از ریزش بازار شوند. شبیه به کاری که در برخی از کارگزاریهای خارجی انجام میشود.
فرض کنید قانون وجود داشت که مانع از این شد که مدیر صندوق و نزدیکان وی، پرتفوی شخصی داشته باشند و یا این که مدیر را تنها ملزم میکرد تا از واحدهای صندوق خودش خرید کند. بنابراین سود او با سود سرمایه گذارانش مشترک میشد. در این شرایط مدیر واقعاً بهینه عمل میکرد و سعی مینمود تا صندوق را روز به روز سودمندتر سازد. در این صورت با بهبود شرایط صندوق به مدیر هم پاداش زیادی میرسید.